خاطرات طنز خوابگاه (این قسمت سقف آشپزخانه!)
یه روز رفتم تو آشپزخونه خوابگاه دیدم یه چیزی مثل گلاب به روتون استفراغ یا شایدم کنسرو لوبیا به سقف پاشیده شده!!! از یه طرف تو دلم فهش میدادم به اونی که این کارو کرده از یه طرفم مونده بودم حیرت! آخه چجوری طرف این کارو کرده!؟؟؟
ها؟؟ به!-->!-->!-->…