خاطرات طنز خوابگاه( این قسمت قوری در قرمزی)

0

دانشجو و خوابگاه هر دو معروف به بیچاره و بدبخت هستن… یادمه تو اتاقمون برای چایی یه کتری بزرگ روهی داشتیم که باید آب توش جوش میاوردیم و برای دم کردن چای حتما از فلاسک استفاده می‌کردیم چون قوریی کوچیک‌تری نداشتیم…

سال ۹۲ یه کتری کوچیک ۷ هزار تومن بود… یادش بخیر… هم اتاقی جدیدم یه قوری با درب پریکس و نشکن! خرید که روی درش یه گولوله پلاستیکی قرمز برای باز کردن درب قوری بود. ازش خواستم تا اولین چایی رو من توش دم کنم. قوری رو پر آب کردم و بردم گذاشتم رو گاز. بعد اومدم تو اتاق و مشغول شب نشینی و … واقعا یادم نمیاد عمرمونو چطور تو خوابگاه به بطالت می‌گذروندیم… خلاصه… یه مدتی گذشت و دوستم گفت پس چی شد این چایی؟؟!!

رفتم سراغ چایی… دیدن صحنه هم درد داشت و هم خنده. آب قوری تموم شده بود و انگاری که باد سرد پاییزی بهش خورده باشه درش ترکیده و شکسته بود! و قوری رو هم پرت کرده بود وسط آشپزخونه… از اون قوری خوشگل فقط هموم گوگولی قرمز رنگ مونده بود!!

گوگولی رو گرفتم کف دستم و خنده کنون اونو به عنوان تنها بازمانده از درش بردم اتاق واسه صاحبش…

البته چند وقت بعدش یه قوری بجاش برای دوستم خریدم اما هنوز بعد از گذشت ۷سال اون قوری رو توی خونم دارم و باهاش به اون روزای خوش سر می‌زنم….

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.